قصه موعود هزارو یکمین شب.......
تا دست ب قلم میبرم سراغتو میگیرن کلمات.... سراغ تویی که نبض همه واژه هامی..... واژه هایی که در انتظار آمدنت می تپند.... اصلا از تو که مینویسم ب واژه های خودم حسودی میکنم..... مینویسم برای تو... من به تو با قلم عشق خودم نزدیکم... تویی که داروندار منی وندارمت.... تویی که بی هوای خیالت نفس رویاهام میگیره.... تویی که فکرم ب منتهای جمالت نمی رسد..... تو از هرچه در خیال من آمد نکوتری.... فکر کردن به تو فقط یه نتیجه داره: هربار بیشتر دوست دارمت....هربار عاشق ترت میشم..... ببین چقدر رویای تو قشنگه......اگه خودت باشی چه غوغایی میشه...... تو یه فرشته ای.....فرشته نجات برای من..... منم یه...
نویسنده :
مامان کوچولوی آیندت
11:03