شروع وبلاگشروع وبلاگ، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

کوچولوی آرزوهام

پرنده ی ذهن من

جانان عزیزم آرزوی دور قلبم امشب مامانی باز رفته تو فکر تو و زندگی سالهای دوری که حتی شاید هیچ وقت نباشه.شایدم باشه اما نه اونجوری که مامان فکرشو میکنه.بالاخره مونسه و هزار جور فکر و خیال.  می دونی قلب من می ترسم از خیلی چیزها از خیلی چیزهایی که شاید حتی فکر کردن بهشون مسخره به نظر برسه مثل همین فکر تو که شاید از نظر خیلی ها خنده دار باشه.می دونم که تو نیستی و شايدهم هیچ وقت نباشی ولی من اصولا نمی تونم به نبودنت فکر کنم . نمی تونم به نبودن خیلی چیزا فکر کنم . در حالیکه شاید قرار نباشه  اتفاقات زندگیم روی محور ذهن پیچیده ام حرکت کنه.و من حتی از این هم واهمه دارم.از اینکه زندگی منو غافلگیر کنه از اینکه همه ی آرزوهای دلم برای همی...
14 دی 1394

ترس مامان

سلام گل صورتی من. امروز مامانی و دوستاش دورهم جمع شدن و کلی خوش گذشت .انقدر شوخی و کردیم و ادابازی درآوریم که من دیگه روده بر بودم.یکی از دوستای مامانی گفت بچه ها بیاین بریم اینستا اسمای بچه هامونو پیدا کنیم.این پیجا همش الکیه و صرفاً جهت خنده ست.ماهم که بعد مدتها دور هم بودیم و خلاصه هرکی اسمشو نوشت و از طریق هشتگ ها اسم نی نی شو پیدا کرد!!!!! فکر می کنی اسمت چی بود مامانی؟؟؟؟؟ آزیتا....... یعنی انقدر اسما مسخره بودن که ما دیگه داشتیم می ترکیدیم بس که خندیدیم. خلاصه حسابی خل و چل بازی درآوردیم و من گفتم بچه ها تا من میرم مسواک بزنم مواظب آزیتا باشین.دی بعدش که برگشتم یکی از دوستام گفت انقدر آزیتا رو زدیم که باباش رفته شکایت کنه!!!...
13 دی 1394

برای ستاره ی شبای قلبم

چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میکنم قلب شکسته ت  رو خودم نوازش می کنم نمیزارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی تا وقتی من کنارتم به هرچی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم جای تو غصه میخورم جای تو گریه میکنم هرچی که دوست داری بگو حرفای قلبتو بزن دلخوشیات مال خودت دردودلات برای من من واسه ی داشتن تو قید یه دنیا رو زدم کاشکی ازم چیزی بخوای تا به دنیامو بدم خودم بغل می گیرمت پر میشم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که می میرم از نبودنت پ.ن مونس بانو:تقدیم به کوچولوی آرزوهام. دوست دارم حتی تو روز هایی ...
7 دی 1394

یلدای من

یلدای امسال تو نبودی یلدای سال بعد هم تو نیستی   یلدای دوسال بعد..... نمی دونم.....شاید بازم نباشی. .... اصلا تا حالا بهت گفته بودم تو خودت یلدای منی؟ روزهای نبودنت شب های یلداست..... اما تو شبیه سپیده ی صبح اولین روز زمستونی.... وقتی بیای برف خوشبختی روی بوم زندگیم می باره... عجیب حس می کنم تو زمستونی هستی یا شایدم بهاری.  روز و ماهش که مهم نیست اصلا مهم  سال های یلدایی هست که به پایان میرسه. و من به پایان همه ی لحظه های یلدا ایمان دارم. دوست دارم یلدای من ...
2 دی 1394

عاشق فرشته ها

خودت نیستی  اما این عطر عمیق نفس هایت از کجا می آید نفس من؟ از بهشت؟ خودت نیستی  اما هجوم این حس ....هجوم این عشق تا کجا به قلبم نفوذ کرده است ، نبض جاری در احساس من؟ تا ته دنیا؟ خودت نیستی  اما شاید قاصدکی از حوالی دل بی حوصله ام رد شده و عطر نفس های تو را با خود آورده شاید  هم یک پر از مرغی نام رسان، از هدهد خیالم، نامه از تو برایم آورده شاید هم نامه ای از من برای قلب کوچک و آسمانی تو آورده.  به هرحال....هر چه باشد....هر که باشد.... قاصدک باشد یا هدهد نمی فهمد دل بی قرار من با عطر نفس هایت  و یا حتی با یک نامه آرام نمی گیرد آرام نمی گیرد من.... خودت را میخواهم دس...
21 آذر 1394

دلم تنگ شده برایت

دلم تنگ شده برایت.برای تویی که هیچ وقت ندیدمت. دلم تنگ شده برای مهربانیت....برای صدای دلشینت و برای خنده های از ته دلت. دلم تنگ شده برایت.....برای چشم هایی که هرگز ندیدم اما بی شک میتوانم روزی روشن ترین ستاره ها را از دل شب هایش بچینم.... دلم تنگ شده برایت.....برای تویی که هرگز ندیدمت....برای تویی که یک روز همه ی عشق و امید من میشوی.....و من تمام شب های تاریخ را دوام می آورم اگر تو صبح باشی..... در عمیق ترین نقطه ی قلبم جای عشقت محفوظ است ....چون می دانم بهترینی ومرا عاشق خودت می کنی..... پ ن مونس بانو :عاشقانه هایم را نگه می دارم برایت...بی هوا قضاوتم نکن....  روزهای زندگی هر آدمی پاییز دارد و پاییز فصل دلتنگی ست و پر از حس...
14 آذر 1394