شروع وبلاگشروع وبلاگ، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

کوچولوی آرزوهام

بودنت حال زندگيمو و خوب میکنه

در من کسی باز یاد تو افتاد. یاد تویی که ندیدمت هرگز..... تویی که درست وسط رویاهام ، روی هلال ماه نشستی و دامن چین دار و قرمزت از گوشه ی ماه آویزون شده...... تویی که داری لبخند میزنی و من از این سوی کهکشان دلتنگت میشم..... از اینجاکه هستم تا اونجا که هستی وجب به وجب دلتنگم.  دلتنگ تویی که هرروز دوست داشتنت و تکرار میکنم و دوست داشتنت حتی تو لحظه های نبودنت همدم لحظه هامه! تویی که هرشب و هر شب آرزو میکنم تو رو.... تویی که از نبودنت اینهمه بی تابم،  که از هجوم خیالت هرشب نمیبرد خوابم.... کوچک رویایی من، فکر میکنم تو انقدر مهربونی و شیرین که توپ های کوچیک بازی، عروسک های موطلایی و همه ی شعرهای کودکانه ...
22 تير 1395

شاهتوت مامان

جانا داشتن تو مثل چیدن شاهتوت ازبلندی های شاخه ای شکننده است.آن هم با پیرهن سفید دوست داشتنی.... سلام شیرین ترین شاهتوت زمینی نشده که از الان اینهمه دوستت دارم و عاشق ترینتم....حتی دوست داشنتت هم دوست داشتنیه....تو عطر کدوم خوشبوترین گل جهانی که هرجا مینویسمت شکوفه میدی؟ تو شعرترین شعر منی... اینجا گلدون گلت گل کرده حتما اونجا تو لبخند زدی....فدای لبخندت....تو مثه خاک نم خورده ای که شوق نفس کشیدن میبخشه....کاش تو باشی تا نفسم به نفست بند شه عزیزم.میون نفس های من جای خالی تو بیداد میکنه.کاش تو باشی و برام همه ای کاش های دنیا بی معنی باشه.تو عزیز خدایی و آرزوی کسی که هرروز به شوق یه روز نزدیک تر شدن به تو چشاشو باز میکنه.تو همون رویای شب ه...
19 تير 1395

مرور خاطره های

همین چند دقیقه پیش.....صفحه های وبلاگمو یکی یکی میرفتم جلو و یادداشت هامو میخوندم......باورم نمی شه....همه این احساس ها از عمق قلب نشات میگیره....چقدر پر از خاطرات عاشقیه اینجا.......انگار روند تکامل یه عشق عمیق و بی پایان و به تصویر کشیده ميشه. ...... چقد با خوندن خاطره ها لبخند اومد رو لبم...... *امروز بیش از نیم سال از شروع یادداشت هام برای کوچولوی آرزوهام میگذره **امیدوارم خدا لطفش و در حق من تموم کنه و یه روزی بیام با خاطرات بودن فاطمه ......به امید اون روز.... . ***کاش اون روز دیر نباشه.......
23 خرداد 1395

عطر تو پیچید....

فاطمہ نورا تو شبیه خاطرات کودکیم شیرینی و دست نیافتنی.... از بس تو خاطرم بودی ، خاطرت عادت شده برام.... خاطر با تو بودن و دوست دارم آفتابگردونم برای اینهمه عشقی که دارم به تو ، قلبم کافی نیست. من با تک تک ذرات وجودم تو رو دوست دارم یاس بهشتیم. شیرین ترین سیب  روی بلندترین شاخه درختای بهشتی، دوباره عطرت پیچیده حوالی زمین......من به خودم قول دادم فقط لحظه ای که سرشار میشم از حس عطرت ، رویا بافته هامو برات بنویسم..... عطر تو پیچید.....دلم ریخت.....کجایی....کجا؟ دوستت دارم شیرین عسل.....    
21 خرداد 1395