شروع وبلاگشروع وبلاگ، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

کوچولوی آرزوهام

پرنده ی ذهن من

1394/10/14 1:26
112 بازدید
اشتراک گذاری

جانان عزیزم

آرزوی دور قلبم

امشب مامانی باز رفته تو فکر تو و زندگی سالهای دوری که حتی شاید هیچ وقت نباشه.شایدم باشه اما نه اونجوری که مامان فکرشو میکنه.بالاخره مونسه و هزار جور فکر و خیال. 

می دونی قلب من می ترسم از خیلی چیزها از خیلی چیزهایی که شاید حتی فکر کردن بهشون مسخره به نظر برسه مثل همین فکر تو که شاید از نظر خیلی ها خنده دار باشه.می دونم که تو نیستی و شايدهم هیچ وقت نباشی ولی من اصولا نمی تونم به نبودنت فکر کنم . نمی تونم به نبودن خیلی چیزا فکر کنم . در حالیکه شاید قرار نباشه  اتفاقات زندگیم روی محور ذهن پیچیده ام حرکت کنه.و من حتی از این هم واهمه دارم.از اینکه زندگی منو غافلگیر کنه از اینکه همه ی آرزوهای دلم برای همیشه در حد رویا باقی بمونه ..... و از اینکه من نتونم دووم بیارم این تقدیرو ....

آره می دونم مامانی.می دونم که حرفام خیلی بچگونه ست اما خب ذهن آدم مثل پرنده ایه که حتی قفس هم نمی تونه جلوی پروازش رو بگیره

نمی دونم چطور بگم عزیز دلم. ...اصن ساده بگم من از آینده می ترسم.....آینده ای که هیچیش معلوم  حتی  قابل پیش بینی نیست.

کاش این آینده نه اونقدر زود باشه نه اونقدر دیر.....کاش پرنده ی ذهن من تو آسمون رویاهای حقیقی پرواز کنه

 

پسندها (3)

نظرات (4)

نويسنده : مامان كژال
14 دی 94 9:38
سلام دوست خوب هم وبلاگیم من ژینو هستم توی جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کردم . اگه منو دوست داری فقط با یک اس ام اس به من رای بده . کد 10 را به 1000891010 اس ام اس کن برام تا بتونم تو جشنواره برنده بشم . ممنون ازت دوست خوبم .
مامان کوچولو
16 دی 94 14:48
سلام این پست حــــــــــرف دل من بود... منم گاهی با خودم میگم اگه نشه چی؟ دووم میارم بدون نفسم؟! سخته... خیلی سخت ( ولی بازم امیـــــــد دارم و دعا می کنم راستی میشه بدونم چند سالته؟
مامان کوچولوی آیندت
پاسخ
سلام گلم.منم همسن خودتم یه کوچولو کوچیک تر در حد دوسه ماه.خدابزرگه عزیزم نگران نباش
معصومه
18 دی 94 12:32
وااااااااای چقدر خووووووووب من فک میکردم حداقل یه چندسالی ازم بزرگتری!!
معصومه
18 دی 94 12:33
واااااای چقدر خوب من فکر میکردم حداقل یه چندسالی ازم بزرگتری!!