شروع وبلاگشروع وبلاگ، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

کوچولوی آرزوهام

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

1395/5/30 18:11
936 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی گریبان

عدم با دست خلقت می درید 

وقتی ابد چشم تو را

پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را

در آسمان ها میکشید

وقتی عطش طعم تو را

با اشک هایم میچشید

من عاشق چشمت شدم

نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این

دیوانگی وعاقلی

یک آن شد این عاشق شدن

دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا

از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم

شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و

 عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو

نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم از این

دیوانگی و عاقلی

من عاشق چشمت شدم

شاید کمی هم بیشتر

چیزی در آن سوی یقین

شاید کمی هم کیش تر

آغاز و ختم ماجرا

لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من

در مردمک های تو بود 

 مامان نوشت:این شعر از عمق وجود منه ....

آغاز و ختم ماجرا........لمس تماشای تو بود........

خدایا لمس تماشای چشماش آرزوی  منه.......

 

پسندها (4)

نظرات (0)